قالب وردپرس افزونه وردپرس
Home > سرگرمی > ضرب المثل > ریشه ضرب المثل های فارسی

ریشه ضرب المثل های فارسی

۱-آب آن دو به یک جوی نخواهد رفت:


مشارکت آن دو نفر دوامی ‌نخواهد داشت. مأخذ : دربین زارعان خرده پا و ضعیف رسم است که با همسایه زمین خود آب را به نوبت از مَمَری (‌جوی ) که مشترکاً احداث کرده‌اند به زمین خود ببرند. این کار از چند نظر صرفه‌جویی است،  زیرا اگر هر کدام بخواهند برای بردن آب به زمین خو مَمَری احداث کنند، علاوه بر هزینه احداث،  مقدار مصرف زمین دو برابر خواهد بود.  سود دیگر این اشتراک مربوط به آبی است که آبخور جوی می‌شود. شبیه به این مثل،  مثل ” آب و گاوشان یکی است ” می‌باشد.

۲- کلاهش پشم ندارد :


از او نباید ترسید،  مهابتی ندارد،  دلیلی وجود ندارد که از او هراس داشته باشیم. مأخذ: درزمان قدیم،  نه چندان دور،  در ایران صاحب منصبان نظامی ‌به تقلید از نظامیان روس که کلاه پشمی ‌به سر داشتند،  کلاه پشمی‌ پوستی بر سر می‌گذاشتند و از آن جایی که نظامیان مأمور نظم  ونسق هستند،  وقتی از دور پیدا می‌شدند مردم خود را جمع و جور می‌کردند که مورد مؤاخذه واقع نشوند،  و اگر آن صاحب منصب نظامی ‌افسر نبود به هم می‌گفتند : این که افسر نظامی‌ نیست، کلاهش پشم ندارد.

۳- زاغ سیاه کسی را چوب زدن :


هر کس این مثل را بشنود فوراً به ذهنش خطور می‌کند که مربوط به زاغ پسر یا دخترخاله کلاغ است که او را با چوب زده‌اند و فراری داده‌اند؛ اما درک بنده از این مثل چنین است: زاغ نام دیگر زاج است.  علاوه بر این که مردم بیشتر شهرستان‌ها به همین نام زاغ (‌زاج ) را می‌شناسند در فرهنگنامه‌ها هم به همین معنی آمده است.

زاغ (‌زاج ) نوعی نمک است که انواع مختلفی دارد:( سیاه،  سبز،  سفید وغیره ) زاغ سیاه بیشتر به مصرف رنگ نخ قالی و پارجه و چرم می‌رسد. اگر کسی ببیند که نخ یا پارچه یا چرم همکارش خوش رنگ‌تر یا شفاف و براق‌تر از کارهای خودش است،

  درصدد بر می‌آید که در موقع مقتضی خود را به ظرفی که زاغ در آن حل شده برساند و چوبی در آن بگرداند و با دیدن و بوئیدن،  بلکه پی ببرد که در آن زاغ چه اضافه کرده‌اند یا نوع و مقدار و نسبت ترکیبش با آب یا چیز دیگر چیست.  ضمناً در مورد اشخاص چشم سبز هم چشم زاغ یا زاغول گویند. 

۴- پا تو کفش کسی کردن :


کاربرد این مثل در امثال و حکم دهخدا چنین است: دخالت در کار کسی کردن،  ازکسی بدگویی کردن؛ اما در تداول صغاد و آباده فارس باری پیدا کردن بهانه به منظور آسیب رساندن به کسی در کارش،  تجسس کردن و دنبال نقطه ضغف یافتن علیه کسی به کار می‌رود.  به باور نگارنده،  به حریم و حرم کس ناجوان مردانه واردشدن و طبعاً برای راحت بودن از دم پایی مرد صاحب خانه استفاده کردن.

۵- همه را روی دایره ریختن


همه اسرار و اصطلاحات خود را فاش کردن،  کلیه دانسته‌های خود را بیان کردن،  حساب خود را با صداقت پس دادن.  مأخذ: در قدیم که هنوز رادیو و تلویزیون وارد بازار نشده بود،  بازار خنیاگران از رونق بیشتری برخوردار بود.  مطربان یا خنیاگران در هر شهری چند گروه و دسته بودند که هرگروه برای خود رئیس و بزرگتری داشتند. 

افراد این گروه‌ها هر یک نقشی داشتند یکی دایره (‌دف) و یکی تنبک و دیگری تار یا کمانچه می‌نواخت،  جوانانی هم بودند که در لباس خود یا لباس زنانه هنر رقص را در مجالس عروسی و جشن اجرا می‌کردند.

درمجالس طرب رسم بر این بود که چون اهل مجلس از هنرنمایی کسی خوششان می‌آمد به آنها انعام  می‌دادند.  در پایان مجلس گروه خنیاگران به دستور رئیس خود،  دایره‌ای در وسط می‌گذرا دند و دورآن می‌نشستند و آنچه انعام گرفته بودند از جیب و بغل خود در می‌آوردند و روی آن دایره می‌ریختند. 

سپس رئیس آنها آن پول‌ها را شمارش می‌کرد و سهم هریک را می‌داد. این بود معنی همه را روی دایره ریختن.

۶- ماهی از سرگنده گردد،  نی زِ دُم :


هر موجودی رشد و گرایش وترقی‌اش در جهتی است،  هر انسانی با توجه به استعداد و سلیقه و منش خود به چیزی می‌گراید،  یکی به طرف عرفان و معنویات دیگری در جهت مادیات،  یکی به سوی علم و کسب کمال و دیگری دنبال جمع کردن مال می‌رود، 

کار مورد علاقه خود را توسعه و ترقی می‌دهد.  همچنان که ماهی که زندگیش در دریاست،  رشد ونموش به طرف سرمی‌گراید و سرش بزرگ می‌شود. همچنین نی این گیاه قلم مانند ” کاواک ” درکنار دریا و رودخانه می‌روید و ازقسمت پایین،  طرف ریشه کلفت و قوی می‌شود.  بعضی نویسندگان واژه ” نی ” را به معنی ” نی که معنی منفی می‌دهد ” گرفته‌اند و درنتیجه این مصراع حضرت مولانا را به صورتی دیگر نوشته‌اند. 

علاوه بر آنچه معروض افتاد و مضافاً بر این که مولانا واژه ” نی ” را زیاد در اشعار و ابیات خود ‌آورده است.  وقتی موردی را مسلم و روشن گفته است لزومی‌ به تأکید بی‌مورد که از فصاحت کلام کم شود نیست.  یعنی وقتی گفته شد راست نیازی نیست که  در ادامه بگوییم نه چپ،  یاوقتی شفاف گفته شود شب نیازی نیست که در ادامه گفته شود نه روز.

۷- دم چک کسی افتادن

  نظیر دست کسی زیر ساطور کسی قرار گرفتن :


زیر سلطه و نفوذ کسی چنان قرار گرفتن که اگر بخواهد بتواند چون پنبه دم کمان حلاج او را له و ضایع کند.  این عبارت مثلی ناظر برمثل:” پنبه کسی را زدن”. 

مأخذ: چک افزار چوبی تخماق مانندی است که حلاجان برای زدن و حلاجی کردن پنبه آن را بر زه کمان که مماس بر توده پنبه است می‌نوازند تا کمان ضمن آهنگ بنگ بنگ خود پنبه را از مواد متفرقه و زائد جدا و تصفیه کند.  به این مضراب مردم شیراز و کرمان و آباده و صغاد” چک ” گویند. 

در برهان قاطع نیز به معنی مشته حلاجان و معنی مشته حلاجان را افزاری که ندافان و حلاجان بر زه کما زنند تا پنبه حلاجی شود ضبط کرده است.

۸- کار به گره گوزی افتاده :


پیشرفت کار به مانع ومشکل برخورد کردن.  مأخذ : گور بر وزن  موز و معرب آن جوز و به معنی گردو است،  و گره گوزی یا گره جوزی نوعی گره است که در قدیم بین روستاییان و عشایر زیاد معمول بود،  این گره با پیچیدن نخ به طریق ویژه خود گلوله‌ای مانند گردو ساخته می‌شد که برای استفاده دکمه لباس‌های پشمی‌ که عشایر و صحرانشینان با پشم می‌ساختند نصب می‌کردند، 

گاهی با پوست گردو آن را به رنگ گردو در می‌آوردند که بسیار زیبا و کاردستی هنرمندانه‌ای بود. این گلوله پیچیده کروی سر نخ آن را چنان استادانه در پیچیدگی  نخ‌ها محو می‌کردند که کسی نمی‌توانست آن را بیابد،  گاهی به صورت مسابقه از دیگران می‌خواستند که سرنخ را پیدا کنند. 

همین پیدا نشدن سرنخ و کور بودن گره مایه این ضرب المثل شده است.  استاد بهمنیار در داستان نامه بهمنیاری آن را گره گوزی پنداشته و به معنی باد معده که باعث درد شکم شود آورده است.

۹- گوش خواباندن :


منتظر فرصت مناسب بودن برای صدمه زدن به رقیب یا دشمن،  کمین کردن.  تمثیل: به خاموشی زمکر دشمن مشو ایمن ـ چو تو سن گوش خواباند لگدها در قفا دارد.  ” صائب ” مأخذ : ستورها وقتی بخواهند زیر بار نروند یا سواری ندهند،  یا وقتی احساس کنند کسی می‌خواهد جلو حقشان را بگیرد، 

مثلاً ظرف جو یا علف را از جلو آنها بردارد برای تهدید و هشدار،  گوش‌ها را به عقب می‌خوابانند،  در این حالت طغیان و چموشی،  چنانچه کسی به آنها نزدیک شود با ضربات متوالی لگد و دندان حیوان روبرو خواهد شد.  درمکالمه و محاوره روزانه هم زیاد شنیده می‌شود که می‌گویند:

فلان برای فلان گوش خوابانده است تا تلافی اذیت و آزاری که کرده بکند.

مهدی پرتوی آملی در ” ریشه‌های تاریخی امثال وحکم ” این مثل را به گونه‌ای دیگر نوشته است،  و ظاهراً عبارت گوش خواباندن را باگوش به زمین چسباندن که آن برای خود معنی و مفهوم دیگری دارد اشتباه گرفته است.

۱۰- ریگ به کفشش است :


به او نمی‌شود اطمینان کرد. مأخذ: یکی از جاها که در قدیم سلاح پنهان می‌کردند تا به موقع از خود دفاع کنند یا به کسی حمله کنند ساقه کفش بود،  درساقه پوتین یا چکمه شمشیر و خنجر و سنگ و ریگ می‌توان پنهان کرد که دیده نشود و موجب بدگمانی نگردد، 

ولی در موقع مقتضی از آن استفاده کرد.  وقتی می‌گویند فلانی ریگی به کفش دارد یعنی ظاهراً شخص سالم وبی خطری به نظر می‌آید؛ اما در موقع مناسب باطن بد خود را ظاهر می‌کند وخطر می‌آفریند.

دیدگاهتان را بنویسید