ضربالمثل یا زبانزد گونهای از بیان است که معمولاً تاریخچه و داستانی پندآموز در پس بعضی از آنها نهفتهاست. بسیاری از این داستانها از یاد رفتهاند، و پیشینهٔ برخی از امثال بر بعضی از مردم روشن نیست، با این حال، در سخن بهکار میرود.در این مطلب داستان چند ضرب المثل فارسی را برای شما بازگو می کنیم.
۱-« دست مریزاد»:
دستی که میلرزد باعث میشود که یک نفر نتواند هیچ کاری را درست انجام دهد . به عنوان مثال کسی که دچار لرزش دست ، وقتی کاسه یا لیوان یا جامی را در دست دارد ، محتویات آن به بیرون از ظرف میریزد.
مریزاد یک کلمه دعایی است که معنای مریزد یا نریزد است.
برای همین در مقام آفرین یا تحسین از اصطلاح «دست مریزاد » استفاده میشود که معنای آن این است : امیدوارم همواره کار را درست انجام دهی
این شکل دعایی در ادب قدیم سابقه دارد:
بنازیم دستی که انگور چید
مریزاد پایی که در هم فشرد
(حافظ)
یا:
بریز آب رز از دست ای پریزاد
که هرگز زخمهی دستت مریزاد
(عطار)
۲-«چپ اندر قیچی » :
برش کاری یکی از اصول اولیه یک خیاط خوب است ، اگر پارچه خوب بریده شده باشد، دوختن آن آسان است برای همین کسی که با قیچی خوب کار میکند ،تمیز و صاف پارچه را برش میدهد کار را برای خیاطی آسان میکند اما امان از کسی که وقت برش پارچه مهارت لازم یا دقت کافی را نداشته باشد، کج میبرد و پارچه را حرام میکند
اصطلاح چپ اندر قیچی برای هر چیز کج و معوج و هر چیز بی نظم و ترتیب به کار میرود.
۳-« تابستون پدر یتیمونه»
آدم فقیر در سرما زجر بیشتری میکشد،از یک طرف احتیاج به لباسهایی دارد که او را گرم کند و از یک طرف سرپناهی گرم و نرم میخواهد که سردی هوا را با آن سر کند. برای همین در تابستان یتیمها مثل همه آدمهای فقیر کمتر ناراحتی میکشند.
۴-« از خر افتاده، خرما پیدا کرده است» :
آدمی را تصور کنید که در حال سواری از یک چهار پا از روی آن میافتد، بدنش درد میکند اما روی زمین خرما که در زمانهای قدیم این قدر در دسترس نبود پیدا میکند و خوشحال میشود.
این ضرب المثل زمانی به کار میرود که بخواهند بگویند که درست است که اتفاق بدی رخ داده اما در درون هم با خود شانسی اتفاقهای خوبی هم رخ داده است.
۵-« اگر زاغی کنی، زیقی کنی میخورمت» :
میگویند یک روز مردی میخواست مرغی را بگیرد، بکشد و بخورد.
مرغ که بسیار زیرک بود، خواست ادای کلاغ را در بیاورد تا مرد فکر کند یک پرنده حرام گوشت است و از او بگذرد.
مرد وقتی این را دید گفت: ببین من میخواهم تو را بخورم، حتی اگر کلاغ هم باشی تو را خواهم خورد.
این ضرب المثل زمانی به کار میرود که بخواهند بگویند ترفندهایش هیچ فایدهای ندارد و مجبور است به خواسته تن بدهد.
۶-«برای شکار بچه ببر باید به مغاک ببر رفت» :
مغاک معنای گودال است ، مغاک ببر هم آن غاری است که معمولا” ببر در آن زندگی میکند.
در قدیم بچه ببر مشتری فراوانی داشته و در دربار آن را گرفته و تربیت میکردند.
برای همین برای بچه ببر پول خوبی میدادند اما بزرگترین مشکل این بود که برای گرفتن بچه ببر باید به درون سوراخی میرفتی که خود ببر هم بود.
چرا که بچه ببر از مادرش جدا نمیشود.
این ضرب المثل درباره این میگوید که هر کار پر فایدهای ، خطرات خود را دارد و باید ریسک آن را به جان خرید.
۷-«پشه لگدش زده» :
پشه همان حشره کوچکی که میتواند بیماریهای بزرگ را انتقال دهد از کوچکترین جانداران قابل رویت در جهان است .
این حشره آن قدر کوچک است که به زحمت میتوان آن را دید.
حالا تصور کنید این حیوان کوچک لگدی هم به سمت کسی پرتاب کند، حاصلش چیست؟ هیچ
پشه لگدش زده در توصیف زمانی به کار میرود که کسی آن قدر نازک نارنجی و زود رنج باشد که از کوچکترین چیزها ناراحت شود مثل لگد خوردن از یک پشه …یعنی برای فردی که مریض نیست و از نازک طبعی و ناز خیال میکند سلامت نیست.
۸-« آفتابه خرج لحیم کردن » :
آفتابه را که میدانید چیست؟ در قدیم مردم برای طهارت و نظافت از آفتابه استفاده میکردند. آفتابهها در قدیم فلزی بود، پولدارها آفتابه طلایی داشتند یا مسی و مردم فقیر از آفتابه حلبی استفاده میکردند.
آفتابه حلبی یک ایراد بسیار بزرگ داشت، به مرور زمان به دلیل زنگ زدگی یا ضربه خوردن سوراخ میشد. راه رفع این ایراد هم لحیم کاری بود.
لحیم با ذوب کردن فلز دیگری انجام میشد، این فلز که معمولا” از جنس مس یا روی بود، روی سوراخها را میپوشاند و جلوی بیرون ریختن آب را میگرفت.
گاهی تعداد این سوراخها آن قدر زیاد بود که باید حجم زیادی لحیم کاری میشد و آن وقت هزینه لحیم کاری از ارزش خود آفتابه بیشتر میشد.
این ضرب المثل زمانی به کار میرود که بخواهند یک چیز بی ارزش را توصیف کنند و بگویند هزینه تعمیر آن از خود آن بیشتر است.
۹-«چشم داره نخودچی، ابرو نداره هیچی»
این ضرب المثل در زمانی به کار میرود که بخواهند در مورد چیزی بگویند هیچ مزیتی ندارد و همه چیزش دچار ایراد است.
۱۰-«آفتابه دزد» :
زمانی که آفتابهها از مس بود ، آنها دارای ارزش مادی خوبی بودند اما بعد از آن که آفتابههای پلاستیکی آمد ، این آفتابه تبدیل به چیزی بی ارزش شد ، برای همین اگر کسانی که آفتابههای مسی را میدزدیدند ، دارای مشتریهای دست به نقد بودند، برای این آفتابههای پلاستیکی هیچ مشتری نبود.
کسی که از مسجد یا سایر مکانهای عمومی وخصوصی آفتابه میدزد ، دزدی خرده پا و بی عرضه است که نمیتواند دزدیهای بزرگ انجام دهد.
ضرب المثل آفتابه دزد در مورد کسانی به کار میرود که دزدیهای کوچک انجام میدهند و در پروندههای بزرگ کارهای نیستند.