سال ها قبل هنگامی که به عنوان داوطلب، در بیمارستان استنفورد خدمت می کردم، با دخترکی کوچولو به نام لایزا آشنا شدم که از نوعی بیماری بسیار نادر و خطرناک، در رنج بود. تنها شانس بهبودیش در این بود که از خون برادر پنج ساله اش که از همان بیماری، …
ادامه مطلب...بایگانی برچسب: داستان کوتاه
کاش سوره ای به نام “پدر” بود
ﭘﺴﺮﯼ ﭘﺪﺭﺵ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﻏﺬﺍﯼ ﺷﺐ ﺑﻪ ﺭﺳﺘﻮﺭﺍﻥ ﺑﺮﺩ. ﭘﺪﺭ ﮐﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﭘﯿﺮ ﻭ ﺿﻌﯿﻒ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ، ﻏﺬﺍﯾﺶ ﺭﺍ ﺩﺭﺳﺖ ﻧﻤﯿﺘﻮﺍﻧﺴﺖ ﺑﺨﻮﺭﺩ ﻭ ﺑﺮﻭﯼ ﻟﺒﺎﺳﺶ ﻣﯿﺮﯾﺨﺖ. ﺗﻤﺎﻣﯽ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺩﺭ ﺭﺳﺘﻮﺍﺭﻥ ﺑﺎ ﺣﻘﺎﺭﺕ ﺑﺴﻮﯼ ﻣﺮﺩ ﭘﯿﺮ ﻣﯿﻨﮕﺮﯾﺴﺘﻨﺪ، ﻭ ﭘﺴﺮﺵ ﻫﻢ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﺑﻮﺩ. ﭘﺲ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻏﺬﺍﯾﺸﺎﻥ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪ، ﭘﺴﺮ ﮐﻪ …
ادامه مطلب...داستان ضرب المثل هر که بامش بیش برفش بیشتر
ضربالمثل هر که بامش بیش برفش بیشتر را معمولا در مورد افرادی به کار میبرند که به لحاظ ثروت، جایگاه و مقام مادی و معنوی در مکان رفیعی باشند. آن هم در زمانی که این افراد از زیادی سختیها در زندگی و یا کار و … گله داشته باشند. حال …
ادامه مطلب...معجون آرامش
روزی انوشیروان بر بزرگمهر خشم گرفت و در خانه ای تاریک به زندانش فکند و فرمود او را به زنجیر بستند.چون روزی چند بر این حال بود،کسری کسانی را فرستاد تا از حالش پرسند. آنان بزرگمهر را دیدند با دلی قوی و شادمان.بدو گفتند:در این تنگی و سختی تو را …
ادامه مطلب...