ﺑﺎﺑﺎﻃﺎﻫﺮ ﻫﻤﺪﺍﻧﯽ ﻣﻌﺮﻭﻑﺑﻪ ﺑﺎﺑﺎﻃﺎﻫﺮ ﻋﺮﯾﺎﻥ ﻋﺎﺭﻑ، ﺷﺎﻋﺮ ﻭ ﺩﻭﺑﯿﺘﯽﺳﺮﺍﯼ ﺍﻭﺍﺧﺮ ﺳﺪﻩﭼﻬﺎﺭﻡ و ﺍﻭﺍﺳﻂ ﺳﺪﻩ ﭘﻨﺠﻢ ه.ق ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻭ ﻣﻌﺎﺻﺮ ﻃﻐﺮﻝﺑﯿﮏ ﺳﻠﺠﻮﻗﯽ ﺑﻮﺩﻩﺍﺳﺖ .
ادامه مطلب...بایگانی برچسب: داستان آموزنده
داستان کوتاه انتخاب نخست وزیر
پادشاهی می خواست نخست وزیرش را انتخاب کند. چهار اندیشمند بزرگ کشور فراخوانده شدند. آنان را در اتاقی قرار دادند و پادشاه به آنان گفت که: «در اتاق به روی شما بسته خواهد شد و قفل اتاق، قفلی معمولی نیست و با یک جدول ریاضی باز خواهد شد. تا زمانی که آن جدول را حل نکنید نخواهید توانست قفل را باز کنید.
ادامه مطلب...حکایت تاریخی و زیبا درباره حق الناس
ﭘﺎﺩﺷﺎﻫﯽ ﺩﺭ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﺳﺮ ﺳﺒﺰ ﻭ ﺷﺎﺩﺍﺏ ﺣﮑﻤﺮﺍنی ﻣﯿﮑﺮﺩ ﺭﻭﺯﯼ ﺑﯿﻤﺎﺭ ﺷﺪ ﻭ ﻃﺒﯿﺒﺎﻥ ﺍﺯ درمان ﺑﯿﻤﺎﺭﯾﺶ ﻋﺎﺟﺰ ﻣﺎﻧﺪند ﻭ ازﺷﺎﻩ ﻋﺬﺭ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺧﻮاﺳﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺩستشاﻥ کاری ﺳﺎﺧﺘﻪ ﻧﯿﺴﺖ ﺷﺎﻩ ﻫﻢ ﻣﺠﺒﻮﺭ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺟﺎﻧﺸﯿﻦ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻭﻓﺎﺕ ﺍﻋﻼم ﻧﻤﺎﯾﺪ.
ادامه مطلب...داستان تصمیم گرفتم به دنبال ستارگان باشم
به مدت چندین سال همسرم به یک اردوگاه در صحرای (ماجوی) کالیفرنیا فرستاده شده بود. من برای اینکه نزدیک او باشم، به آنجا نقل مکان کردم واین درحالی بود که از آن مکان نفرت داشتم. همسرم برای مانور اغلب در صحرا بود و من در یک کلبه کوچک تنها می …
ادامه مطلب...داستان آن فکری را که تو کردی من هم کردم
پارچه فروشی می رود در یک آبادی تا پارچه هایش را بفروشد. در بین راه خسته می شود و می نشیند تا کمی استراحت کند. در همان وقت سواری از دور پیدا می شود.
ادامه مطلب...دوست دارید کدام باشید مرغابی یا عقاب؟
وقتی شما به شهر نیویورک سفر کنید، جالب ترین بخش سفر شما هنگامی است که پس از خروج از هواپیما و فرودگاه، قصد گرفتن یک تاکسی را داشته باشید.
ادامه مطلب...داستان کوتاه آموزنده تاریخی
داستان کوتاه آموزنده تاریخی
ادامه مطلب...داستان کوتاه تاجر آمریکایی و ماهیگیرمکزیکی
یک تاجر آمریکایى نزدیک یک روستاى مکزیکى ایستاده بود که یک قایق کوچک ماهیگیرى از بغلش رد شد که توش چند تا ماهى بود!از مکزیکى پرسید: چقدر طول کشید که این چند تارو بگیرى؟ مکزیکى: مدت خیلى کمى ! آمریکایى: پس چرا بیشتر صبر نکردى تا بیشتر ماهى گیرت بیاد؟ …
ادامه مطلب...داستان تاریخی آموزنده
انسانها دو دسته اند برخی ترجیح می دهند همه چیز را خودشان تجربه کنند و گروهی دیگر از تجربیات دیگران استفاده می کنند.در این داستان تاریخی آموزنده نمونه ای از این موضوع به شما ارائه می شود. روزی پدری هنگام مرگ ﮔﻔﺖ: فرزندمﺗﻮ را ﺳﻪ وصیت دارم امیدوارم ﺑﻪ ﺍﯾﻦ …
ادامه مطلب...داستان آموزنده پسرم یک لیوان آب به من بده
داستان آموزنده پسرم یک لیوان آب به من بده
ادامه مطلب...داستان کوتاه نامه پیرزن به خدا
یک روز کارمند پستی که به نامه هایی که آدرس نامعلوم دارند رسیدگی می کرد متوجه نامه ای شد که
ادامه مطلب...داستان تاریخی سلطان محمود و کبک یک پا
میگویند روزی برای سلطان محمود غزنوی کبکی را آوردند که لنگ بود. فروشنده برای فروشش قیمت زیاد میخواست.
ادامه مطلب...داستان کوتاه حس زیبا دیدن
یکی از دوستانم با یک زن بازیگر معروف که فوقالعاده زیبا است ازدواج کرد؛ اما درست زمانی که همه به خوشبختی این زن و شوهر غبطه میخوردند، آنها از هم جدا شدند.طولی نکشید که دوستم دوباره ازدواج کرد. همسر دومش یک دختر عادی با چهرهای بسیار معمولی است؛ اما به نظر میرسد که دوستم بیشتر و عمیقتر از گذشته عاشق همسرش است.
ادامه مطلب...داستان کوتاه مغز مرد کودن
روزی روزگاری در زمان های دور، در همین حوالی مردی زندگی می کرد که همیشه از زندگی خود گله مند بود و ادعا میکرد "بخت با من یار نیست" و تا وقتی بخت من خواب است زندگی من بهبود نمی یابد.
ادامه مطلب...بهترین وبدترین شغل
بهترین شغل دنبا،تاکسی رانی است.هر وقت بخوای میای سرکار،هر وقت نخوای نمیای، هر مسیری خودت بخوای میری،هروقت دلت خواست یه گوشه میزنی بغل استراحت میکنی، هر وقت دلت خواست میری جلسه،اونم هم صبح هم،ظهرهم شب،هی آدم جدید میبینی، آدمهای مختلف، حرفهای مختلف، داستانهای مختلف.
ادامه مطلب...