از چیزهای کوچک خستهاید. در اشتیاق رسیدن به یک هدف بزرگ در زندگی میسوزید : نوشتن یک رمان، ثروت هزار میلیاردی، سفر به مریخ.
ولی کمتر کسی حتی جرات امتحان کردن این راه را دارد. آیاشما آمادهاید که یکی از این آدمهای خاص باشید؟
۱. بهای رویات را پیدا کن
هر دستاوردی را میشود برحسب زمان اندازه گرفت. میخواهید رمان بنویسید؟ احتمالا حدود ۴۰۰ ساعت وقت لازم دارد.
میخواهید پیانو را تا سطح بالایی یاد بگیرید؟ حدود چند هزار ساعت.
به ثروت هزار میلیاردی برسید؟ بروید روی حدود ۴۰،۰۰۰ ساعت یا بیشتر (و البته مقدار زیادی شانس و اقبال، گرچه آن را هم میشود با زمان کافی جبران کرد.)
البته اینها تنها هزینههایی نیست که باید بپردازید؛ پیانیست به هر حال یک پیانو لازم دارد. ولی تمام منابعی که لازم دارید در مقابل وقتی که باید بگذارید رنگ میبازند.
مثلا یه چیزی را در نظر بگیرید که در آن مهارت دارید. ببینید تا همین الان چقدر برایش وقت گذاشتید. و حالا چیزهایی که واقعا در آنها افتضاحید چطور؟ آنقدرها وقت صرفشان نکردید. شاید بعضی از آدمها سریعتر از دیگران یاد میگیرند، شاید بعضیها ظرفیتش را دارند که به نقطهی بالاتری برسند، ولی فارغ ازهمهی اینها: بزرگترین فرق موفقیت و شکست در مجموع زمان صرف شده است.
نمیدانید چند ساعت وقت لازم دارید؟ کسی را پیدا کنید که این راه را قبل ازشما رفته باشد. پای موفقیت هر ورزشکار یا کارآفرین یا نوازندهی موفقی، دریایی از وقت و زمان صرف شده است. هرگز گول نخورید که جور دیگری ممکن است.
زمان، بهایی است که باید برای هرچیزی پرداخت. اگر از این راه پشیمان نشدید، پس وقتی که لازم دارید را بسنجید و بعد…
۲. بهایش را بپرداز
شما در هر روز مدت زمان محدودی دارید – درست مثل همهی آدمها. یک روز معمولی را در نظر بگیرید:
۸.۵ ساعت – خواب ، ۱ ساعت – رفتوآمد (یا حتی توی شهر شلوغی مثل تهران، ۲ ساعت) ، ۷ ساعت – کار (۳ ساعت مفید و ۴ ساعت به بطالت و افسردگی) ، ۲ ساعت – آشپزی، غذا خوردن، کاردر خانه ، ۳ ساعت – تماشای تلویزیون، ۲.۵ ساعت – کارهای دیگر
میانگین تماشای تلویزیون درایران روزی سه ساعت است. سالی بیشتر از یک هزار ساعت. یعنی وقت کافی برای نوشتن دو رمان در کنار هفتهای ۶ ساعت ورزش.
اگر بتوانید فقط ۲۰ دقیقه مسیرتان تا محل کار را کوتاهتر کنید، سالی ۱۰۰ ساعت میشود. آیا راهی هست که ساعت کارتان را کمی جابجا کنید که به ترافیک نخورید؟
وقتی قراراست روی چیز بزرگی کار کنید، اینکه هر از چندی یکی دو ساعت وقت از این طرف و آن طرف بزنید و صرف آن کار کنید ابدا کافی نیست. ثبات کلید موفقیت است. حتی اگر هر روز به مقدار کمی وقت بگذارید، روی هم جمع میشود و خیلی میشود. مثل پسانداز میماند؛ فقط با این فرق که زمان را توی جیبتان دارید ونبایدبرای به دستآوردنش زحمت بکشید.فقط باید درست خرجش کنید.
بعضی هدفهای بزرگ – مثل فضانورد شدن – نیاز به حجم عظیمی زمان دارد؛ ده هزار ساعت یابیشتر.این وقت را نمیشودبا کم کردن وقت تلویزیون به دست آورد. فقط یک راه دارید: اشتغال تماموقت در مسیر هدفتان. هر چه زودتر این راه را در زندگیتان شروع کنید، بهتراست. روزی ۷ ساعت، ۵ روز در هفته برایش بگذارید، تا هر سال ۱۸۲۰ ساعت به هدفتان نزدیکتر بشوید.
فکر میکنید میتوانید میانبر بزنید؟ شاید، یه کم، گاهی. ولی کسی یک ساله پزشک نمیشود. و فقط وقتی به یک خلبان اجازه میدهیم هدایت یک هواپیما را به دست بگیرد که مجموع ساعت پرواز و تمرین مشخصی را به اتمام رسانده باشه. و جی. کی. رولینگ هم نمیتوانست هری پاتر را در یک هفته بنویسد.
ساده است، اگرچه راحت نیست.
۳. کار را بینداز روی غلتک
وقتی به آدمهایی نگاه کنید که به دستاوردهای مهمی رسیدهاند ، میبینید که معمولا خودشان و کارشان را روی غلتک انداختهاند تا شتاب عظیمی بگیرند.
کسی که رویای نویسندگی دارد –مثلا– میتواند با نوشتن وبلاگ شخصی شروع کند.به مرور، نثرش بهتر میشود وتحسین و توجه دیگران را جلب میکند، مخاطبش بیشتر میشود و شاید یک کار نویسندگی نیمهوقت هم گیر بیاورد ودرنهایت به نقطهای میرسد که هر هفته ۱۰ مطلب مینویسد و یک رمان هم در دست نوشتن دارد.
تعهد به کار خودش میتواند تبدیل به یک نیرو بشود. مثل هر کس دیگری ، ارادهی نویسندهی ما هم ممکن است گاهبهگاه تزلزل داشته باشد ولی از یک جایی به بعد دیگر آنقدرها برای ادامهی کار به نیروی اراده وابسته نیست بلکه چنان شتابی میگیرد که حالا برای دست کشیدن از کار باید اراده به خرج بدهد. چون موفق شده چیزی بسازد که مجبورش میکند ادامه بدهد، حتی در روزهایی که چشم دیدن کیبورد و کامپیوترش را ندارد.
برای بیشتر ما و انتخابهای حرفهای ما هم همین طوراست. کسی که شغلی میگیرد، چه بخواهد و چه نخواهد، احتمالا توی آن کار بهتر میشود و پیشرفت میکند. کسی که خودش را عادت میدهد هر روز به باشگاه برود، نهایتا به نقطهای میرسد که اگر ورزش نکند افسرده میشود. تعهد تبدیل به عادت میشود. و موفقیت با خودش موفقیت می آورد.
باید کاری کنید که جایی که بیشتر ساعتهای روزتان را میگذرانید همان جایی باشد که بیشترین رشد را میخواهید داشته باشید. و بعد هر کاری که بکنید، مثل بهمن مرتبا سرعت میگیرد و بزرگتر میشود.
شاید بعضیها قصدی برای رسیدن به هدفهای خیلی بزرگ نداشته باشند و اشکالی هم ندارد. موفقیت بهایی دارد و شاید هر کسی نخواهد این بها را بپردازد.
ولی برای بعضی از ما تصورش سخت است که این کار را نکنیم. تصور اینکه زندگیمان را بکنیم و بدانیم چه کارهایی میتوانستیم بکنیم، ولی نکردیم ؛ واقعا ترسناکتر از هر بهایی است که برای موفقیت لازم است بپردازیم.
هر چیزی که خواستهی تو است، انتخابش با خود تو است.
*پیچ رادیوی زندگیت رو تنظیم کن*
منبع:
وب سایت الیور امبرتون- oliver emberton