قالب وردپرس افزونه وردپرس
Home > سرگرمی > ضرب المثل > داستان ضرب المثل زبان سرخ سر سبز را می دهد بر باد !

داستان ضرب المثل زبان سرخ سر سبز را می دهد بر باد !

احتیاط در سخن گفتن و پرهیز از گفتن حرفها نیشدار و خطرناک که ممکن است به قیمت جان تمام شود .

روزی از بهلول پرسیدند : راز طول عمر در چیست ؟
گفت : در زبان آدمی .
گفتند؛ چگونه است آن راز؟

گفت؛ آن‌است که هر اندازه زبان آدمی کوتاه باشد، عمرش دراز می‌شود و هر چه زبان دراز شود، از طول عمر آدمی کاسته می شود …؟

آورده اند که …
شبی دزدی به قصد دزدی به هر طرف می رفت . بین راه گذر او بر کارگاه ابریشم بافی افتاد که لباسی لطیف و زیبا می بافت و انواع نقش و نگارهای زیبا و دلفریب  در آن به کار می برد و ودر حین اتمام بافت و دوخت آن لباس  بود . دزد با خود گفت :این فرصت را از دست نباید داد، بهتر آن است که ساعتی این جا صبر کنم چندان که مرد دیبا باف ، این جامه را تمام کرده و بخوابد .

من فرصت به غنیمت دارم و جامه را از وی بدزدم . پس به حیلتی که توانست درون کارگاه او آمد و در گوشه ای مخفی شد و استاد دیبا باف ، هر تاری که میبافت می گفت : ای زبان به تو پناه می برم و از تو یاری می طلبم که دست از سر من برداری و سر مرا در تن نگاه داری . مرد وقتی دیبا را تمام کرد و از کارگاه آن را پائین آورد ، آن را نیکو پیچید و خیالش از آن راحت شد .

صبح دزد از خانه بیرون آمد به سرکوی منتظر نشست ، چندان که مرد از عبادت خود دست کشید ، جامه برداشت و عزم سرای وزیر کرد ببیند در مقابل این لباس وزیر به او چه خواهد داد چون به سرای وزیر رفت و وزیر به بارگاه آمد و در تخت نشست و پرده برداشتند ، استاد دیبا باف پیش تخت رفت و جامه عرضه داشت ، چندان که جامه را باز کردند و حسن صنعت و لطف آن را دیدند ، حیران شدند و از نقش و نگارهای زیبا و لطافت و هنرمندی مرد بسیار تعریف کردند .

سپس وزیر از او سئوال کرد که : این جامه را  ، بسیار خوب بافته و آماده کردی ، اکنون بگو که این جامه را به چه کار آید ؟
آن مرد گفت : بفرمای تا این جامه را در خانه نگهدارند تا روزی که تو را وفات رسد . این جامه را به تابوت تو اندازند . وزیر از این سخن برنجید و فرمود تا آن جامه را بسوزانند و آن مرد را به زندان ببرند و زبان او را از حلقومش بیرون کشند .

مرد دزد آن جا ایستاده بود و آن حال را می دید ، چون حکم وزیر را شنید ، خندید . وزیر ، صدای خنده اورا شنید . او را پیش خود خواند و سبب خنده او پرسید مرد گفت : اگر مرا به گناه نکرده مجازات نفرمایی  شرح حال آن مرد را بگویم . وزیر او را ایمن گردانید . مرد دزد حال مناجات او را باز گفت ، وزیر چون آن حکایت را شنید ، گفت : بیچاره تقصیر نکرده است ، اما شفاعت او به نزدیک زبان مقبول نیفتاده است . پس اورا عفو کرد .

برای دیدن لیست ضرب المثل ها روی عکس زیر کلیک کنید:

داستان ضرب‌المثل
داستان ضرب‌المثل

دیدگاهتان را بنویسید