هر کسی داستانی برای گفتن دارد.در این بخش از سایت میهنبُد داستانهای واقعی که در گوشه کنار این جهان اتفاق افتاده است را برایتان بازگو خواهیم کرد.اگر شما هم مایلید داستانهای واقعی شما بنام خودتان در این وب سایت منتشر شود، داستانهای خود را از طریق فرم ارتباطی در پایین همین صفحه برای ما ارسال کنید.
اتفاق عجیب برای یک سرباز
در سال ۱۹۴۳ و در خلال جنگ جهانی دوم ، پدرم در حالیکه فقط ۱۸ سال داشت به همراه صدها سرباز تازه نفس ، آماده اعزام به میادین جنگ بود.
مسئولین ارتش از قبل کوله پشتی هایی برای سربازان تهیه کرده بودند و از پشت کامیونی به سوی سربازان پرتاب می کردند بدون اینکه نام ونشان آنها را بدانند .عجیب ترین اتفاق ممکن برای پدرم افتاد وقتی دید روی کوله پشتی اسم فامیلی او نوشته شده.این امکان نداشت چون کسی اورا در ارتش نمی شناخت.
بعدها راز این اتفاق کشف شد ، این کوله پشتی متعلق به پدربزرگ من یعنی پدر پدرم در جنگ جهانی اول بوده است که پس از پایان جنگ جهانی اول به ارتش تحویل داده شده بود و حالا به طور تصادفی به پدرم رسیده بود.
نویسنده: Gail Litrenti-Benedetto