شاید فکر میکنید اعتمادبهنفس چیزی است که همه جز شما دارند؟ جو امرسون و فرانسیس موناگان، دو مربی اعتمادبهنفس راههایی پیشنهاد میدهند تا چگونه اعتمادبهنفس پیدا کنیم.
به دلایل مختلفی ممکن است خودباوری ضعیفی داشته باشید، ممکن است بیمار یا درگیر رابطهای ازهمگسسته هستید یا بعد از بهدنیا آوردن فرزندتان تازه سر کار برگشتهاید، یا به هر دلیلی باوری که به خودتان داشتید صدمه دیده باشد. اگر به مهارتها و تواناییهای خود باور نداشته باشید، باید چه کنید؟
با ایرادگیر درونی خود طرف شوید
جو امرسون مربی اعتمادبهنفس میگوید: “همه ما صدای ترسنهادی در درونمان داریم که مدام ورور میکند و میگوید ما خوب نیستیم، اما فقط یک طرف همه چیز را میبیند و من متوجه شدهام که بیشتر اوقات هم دروغ میگوید”. جو به ما توصیه میکند یاد بگیریم حواسمان به این ایرادگیر درونی و آنچه میگوید باشد.
توصیه او: “هرچه ایرادگیر درونی میگوید را بنویسید و بعد از خودتان بپرسید برعکس آن چیست یا چطور میشود برخلاف آن فکر کرد. بعد این فکر و ایدهٔ برعکس را انتخاب کنید و آن را با خودتان تکرار کنید و تصمیم بگیرید که آن را باور کنید”.
از خودتان بپرسید “چرا این صدای درونی اینقدر منفی است”؟
فرانسیس میگوید: “اگر اعتمادبهنفس را همچون کنش در نظر بگیریم، خودباوری احساسی است که باعث چنین کنشی در ما میشود”.
پس اگر فکر میکنید کاری را نمیتوانید انجام دهید فکر کنید که چرا چنین احساسی دارید: “شما با خودباوری ضعیف به دنیا نیامدهاید، این احساسی است که با آنچه به ما گفتهاند و با همه تجربههای ما از روزی که به دنیا آمدهایم، شکل گرفته است. از دوران مدرسه، خانواده، معلمهای دینی و شبکههای اجتماعی، یعنی همه تجربهها، اگر این تجربهها منفی باشند اثراتی منفی هم بر ما به جا گذاشتهاند. ببینید این اثر منفی از کجا سرچشمه گرفته است و ریشههای سرزنش خودتان را بکاوید و پیدا کنید!”.
شاید این ضربالمثل قدیمی را شنیده باشید “بدبختی، بدبختی میآورد” در مورد منفیگرایی و افکار منفی هم همینطور است. مثبت فکر کنید. آسان نیست. برای رسیدن به این مقصود توصیه میکند: “قبول کنید که تغییر صدای منفی درونی یکباره اتفاق نمیافتد و جریانی است که نیاز به زمان دارد. نیاز به شجاعت و پیگیری دارد و به حمایت هم نیاز دارید و این خیلی مهم است”.
او اضافه میکند: “پیش رفتن با قدمهای کوچک بهتر از ماندن در موقعیتی است که آن را نمیخواهید”.
خودتان را با دیگران مقایسه نکنید
“مقایسه کافی است! مقایسه کردن افکار درونی خودتان با تصویر بیرونی دیگران راه بیبازگشتی برای رسیدن به کمبود اعتمادبهنفس است چون واقعیت درونی خود را با تصویر بیرونی که افراد از خودشان نشان میدهند مقایسه میکنید. به احتمال زیاد داستانهایی دربارهٔ دیگران از خودتان میسازید چون خبر ندارید آنها در واقع چه تجربههایی را از سر میگذرانند و چه میکنند”.
توصیه او این است:”ایست! تصمیم بگیرید تا با سرعت خودتان پیش بروید، از دیگران الهام بگیرید اما خودتان را با آنها مقایسه نکنید. اگر زندگی را میدان رقابت نبینید خودباوری شما بیشتر میشود چون بر مبنای آنچه هستید عمل میکنید و تلاش نمیکنید که خودتان را مدام به دیگران ثابت کنید”.
کارهای ارزشمند انجام دهید
جو میگوید: “اولین مربیام به من گفت اگر میخواهی اعتمادبهنفس بالایی داشته باشی باید کارهای ارزشمندی (برای خودت و دیگران) انجام دهی. حق با او بود، کارهای ساده مفیدی که برای خودم انجام میدادم خودباوری مرا تقویت میکرد و من هنوز هم از این توصیه استفاده میکنم”.
“پیادهروی کنید، برای فرد نیازمندی چای بخرید، در را برای دیگری باز نگه دارید، هر وقت لازم است بگویید نه، نخدندان را فراموش نکنید، تا میتوانید سبزیجات بخورید، خودتان را به یک شکلات گرم مهمان کنید، مراقبه کنید، به دوستی زنگ بزنید، کتاب خوبی بخوانید، شب زود بخوابید، موقع خرید چند تا چیز اضافی برای گذاشتن در صندوق نیازمندان بخرید، با انجام کارهایی که برای خودتان و برای دیگران مفید است و فقط با حس شادمانی ناب انجام دادن آنها اعتمادبهنفس شما تقویت میشود، با هر کار کوچکی که هر بار انجام میدهید”.
تواناییهای خود را منصفانه ارزیابی کنید
فرانسیس میگوید: “شما حق دارید که حس خوبی در مورد خودتان داشته باشید، مورد احترام قرار بگیرید، امنیت داشته باشید و نظرات خود را بیان کنید. شما حق دارید از موقعیتهایی که احساس بدی در مورد خودتان ایجاد میکند، فاصله بگیرید و خودتان را از دست خونآشامهای عاطفی که مثبتاندیشی و اعتمادبهنفس شما را میمکند و در عوض هیچ چیز به شما نمیدهند، خلاص کنید”.
“هر زنی تواناییها و مهارتهایی در طول زندگی به دست میآورد. از تلاش برای ادامه زندگی پس از خشونتها و بدرفتاریها تا اداره امور خانوادگی، و در کار و تحصیل. این مهارتها را بشناسید، آنها را یادداشت کنید و از همه آنها به نفع خودتان استفاده کنید”.
نگذارید ترس شما را عقب بنشاند
جو میگوید: “ده سال پیش بهترین دوستم خودکشی کرد و همان موقع دریافتم که مبتلا به سرطان پستان شدهام. این اتفاقها ناگهان مرا از خواب بیدار کرد. تا آن زمان گویی در خواب زندگی میکردم و از ترس کرخ شده بودم. وقتی ترسناکترین چیزی که ممکن بود اتفاق بیفتد را تجربه کردم، فکر کردم این همه سال برای چه اینقدر نگران بودم؟”
منبع BBC