به نظر کارل یونگ، دلیل اصلی دست نیافتن بشر به شادی، این است که از روبرو شدن با تجربه و ایده جدید پرهیز می کند. وی معتقد است بعد از طی دوران کودکی و نوجوانی، وقتی که به دنیای بزرگسالی قدم می نهیم دسترسی و استفاده از احساسات ناخودآگاه برای ما محدود می شود. به جای آن، حساب و کتاب های آگاهانه نقش اصلی را ایفا می کنند. انگار به بشر گفته می شود دنیا دیگر جای ابراز وجود بی غل و غش که از دل بر می خیزد نیست.
یونگ معتقد است کودکی ما شبیه زندگی آدم و حوا در بهشت اولیه است که رفتار و حرکاتی طبیعی و معصومانه داشتند. آرام و بی نیاز بودند و طبیعتا شاد هم بودند. اما گاز زدن میوه ممنوعهِ دانایی، باعث در هم شکستن معصومیت شان شد.
وقتی «ناخودآگاه» که منبع عظیمی از تجربیات و احساست مشترک بشری است از انسانها دریغ شود. وقتی یادگیری، ریسک پذیری و میل به تغییر، کاهش یابد، رسیدن به شعور و خردمندی هم کمتر نصیب افراد می شود.
جامعه به پول و شهرت و مقام، بهای بیشتری می دهد و همه ما در یک مسابقه خستگی ناپذیر، هر روز از ناخوداگاه فردی و جمعی که ایجاد کننده تعادل و دانایی است دور می شویم. و به همان نسبت، دسترسی به شادی و آرامش، مدام سخت تر می شود.
منابع: