سخنان فرانسیس بیکن – فیلسوف بریتانیایی
عطر گلها زمانی كه در باغچه هستند، لذت بخش تر است، تا زمانی كه آنها را می چینی.
بد گمانی در افكار انسان مانند خفاش در میان پرندگان است كه همیشه در سپیده دم یا هنگام غروب كه نور و ظلمت به هم آمیخته است بال فشانی می كند.
انسان دانا به جای آنكه در انتظار یك فرصت خوب در زندگی بنشیند، خود، آن را به وجود می آورد.
همان گونه كه بچهها از رفتن به تاریكی میترسند، مردم نیز از مرگ هراسانند.
مرگ، این لطف را دارد كه كاخ نیكنامی را بهرهی انسان میسازد و رشك و تنگنظری كسان را نسبت به وی نابود میكند.
بیان پرسشی بجا، یعنی به نیمهراه خردمندی رسیدن.
پروردگار، در آغاز یك باغچه آفرید و براستی، این باغچه نابترین شادمانیهای انسان است.
خطاكارترین افراد كسانی هستند كه عیب دیگران را می بینند.
آنچه مردم را دانشمند می كند، مكاتبی كه می خوانند نیست، بلكه چیزهایی است كه یاد می گیرند.
همه چشم امید به محبت دیگران دوخته اند و بیخبر از آنند كه خود نیز می توانند عامل محبت برای دیگران باشند.
برخی كتب را باید چشید، برخی دیگر را باید بلعید و تعداد محدودی را هم باید جوید و هضم كرد.
در جهان هیچ عیبی آدمی را شرمگین تر از آن نمی كند كه دیگران دروغش را كشف كنند.
مطالعه، انسان را كامل می كند، سخنرانی به او حضور ذهن و سرعت انتقال می دهد، اما نوشتن، انسان را دقیق می كند.
كتاب، سفینه ای است كه اقیانوس بیكران زمان را درمی نوردد.
پول مانند كود است؛ نیك است در صورتی كه پراكنده باشد.
در طبیعت و اخلاق انسان هیچ ضعف و انحرافی نیست كه با آموزش مناسب درست نشود.
بدتر از بیماری، وسیله ی مداوای آن است.
گشادن عقده های درون در پیش دوستان دو تأثیر دارد؛ یكی آنكه شادی را دو برابر می كند و دیگر آنكه غم را دو نیم می سازد. زیرا آن كس كه دوستان را در شادی خویش شریك می كند، سرور خاطرش بیشتر می شود و آن كه غم دل به یاری همراه می گوید، بار اندوه خویش را سبك تر خواهد یافت.
دهان زشتگوی را باید با خاموشی وقار بست.
بشر به طور معمول بر اساس سیرت خود فكر می كند و بر اساس دانش خود و افكار عمومی رایج سخن می گوید، اما عموماً بر مبنای عادت عمل می كند.
انسانیت نیازمند حقیقت است.
دوست از دوست حق گله گذاری دارد. گله گذاری دلیل دوستی و علاقه به دوام روابط نیكو است.
سرشت و بخت یك انسان در دستان خود اوست.
ما باید برای خوشبخت زیستن، موقعیت های مناسب ایجاد كنیم، نه اینكه در انتظار آن باشیم.
دانش یعنی قدرت.
آدمی نمی تواند به طبیعت فرمان بدهد، مگر آنكه قوانین ابدی آن را بپذیرد. تنها با وجود چنین شناختی است كه طبیعت فرمانبردار آدمی می گردد.
شعر، قسمتی از دانش بشری است.
مطالعه اجمالی و جزیی در فلسفه، فرد را به تفكر و بی دینی وا می دارد، اما اگر به فلسفه عمیق بیندیشد او را به سمت دین متوجه می سازد.